گفت و گویی که بخش اعظم آن را خاطرات این بزرگوار از امام خمینی، رهبر انقلاب و پدر بزرگوارشان مرحوم آیت الله سید احمد زنجانی تشکیل داد؛ خاطراتی که بسیاری از آنها لطافت و شیرینی خاصی داشت. ضمن اینکه در این گفت و گو، از ویژگی های شخصیتی، اخلاقی و علمی حضرت آیت الله خامنه ای هم سخن به میان آمد و نظر بزرگانی چون آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیت الله شبیری زنجانی و... در باره توانمندیهای علمی، معنوی و اخلاقی رهبر معظم انقلاب شاهد مثال آورده شده است.
همراهی های کلامی با آیت الله شبیری زنجانی در حین این مصاحبه، از سوی حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان صورت گرفته، ضمن اینکه این مصاحبه در دفتر آقای رحیمیان در بنیاد شهید برگزار شده است.
*مرحوم آیتالله سید احمد زنجانی - والد معظم جنابعالی - رابطه خاصی با امام داشتند؟
- ابتدای این ارتباط را من خوب نمیدانم و اخوی [آیت الله سید موسی شبیری زنجانی ] میدانند، ولی بچه که بودم، رفت و آمدهای امام را به منزلمان و پدرم به منزل ایشان را به یاد میآورم. با هم مباحثه داشتند، ولی پیش از آن رفاقت داشتند. مرحوم آقای حاج آقا مرتضی حائری قضیهای را نقل میکردند که صحبتی شده بود که هفتهای یک شب دور هم جلسه دوستانهای داشته باشیم. یک جلسه شرعی- تفریحی بود. آقایان اهل غیبت که نبودند، لذا برای استراحت چنین جلساتی برگزار میکردند. آن شب میخواستند تصمیم بگیرند که در این جلسه چه کسانی باشند. در باره افراد صحبت شد و فکر میکنم آقای حاج میرزا عبدالله مجتهدی اسمی از پدر من میبرند و میگویند: «خوب است آقای آسید احمد زنجانی هم باشند.» امام میفرمایند: «به نظر من مصلحت نیست، چون ایشان سنشان از ما بیشتر است و ما نمیتوانیم در محضر ایشان راحت باشیم». آقایان میگویند: «اتفاقاً این طور نیست و ایشان خودشان هم اهل معاشرت هستند.» امام وقتی دیگران این حرف را زدند، پذیرفتند و از همان جلسات، رفاقتشان شروع شد. برای مباحثه هم معمولاً صبحها قدم زنان به خارج شهر میرفتند و بعد از پل صفاییه کنار نهری مینشستند و بحث میکردند.
*آن موقع آنجا بیابان بود...
- بله، بیابان بود. حتی یک روز در راه که میرفتند دیدند یک خوشه گندم روی زمین افتاده. میبینند زیر دست و پا له میشود و از بین میرود. کنار نهر که میروند، گندمها را در میآورند و همان جا میپاشند و از جوی، آب میریزند. هر روز هم که به آنجا میآمدند، به دانهها آب میدادند، تدریجا گندمها سبز میشوند و به شوخی اسم آنجا را «باغ خضرا» میگذارند.
*برای چند عدد گندم!؟
- بله، به خاطر همان چند دانه گندم. وقتی صحبت میکردند میگفتند فردا قرارمان باغ خضرا. اطرافیان تصور میکردند باغ مفصّلی است!
*به مشهد هم با هم سفر کردند؟- بله، عکس هم دارند. در آن سفر مرحوم آقای حاجی فقیهی دوربین عکاسی داشتند و خودشان ظاهر میکردند. سالهاست آن عکسها را ندیدهام و دقیق یادم نیست، ولی گمان میکنم امام هستند، آسید محمد صادق لواسانی، آسید احمد لواسانی و ابوی. این عکس را اخوی دارند که آقای یثربی، امام جمعه کاشان به اخوی میدهند. فکر میکنم آقای آمیرزا محمد حسین بروجردی هم هستند.
*در این سفر داستانهای زیادی هم داشتهاند، از جمله اینکه در آنجا آشیخ حسنعلی[ نخودکی] را میبینند.
- بله، امام و مرحوم ابوی بالاسر حضرت، آشیخ حسنعلی را میبینند. میآیند که با ایشان صحبت کنند، ایشان زیارت میخواندند و اشاره میکنند بروید جلوی مدرسه حاج ملاجعفر، زیارت را که خواندم، به آنجا میآیم. به آنجا میآیند و ظاهراً امام به ایشان میگویند: «شما را به این حضرت رضا«ع» قسم میدهیم که علم کیمیا را به ما یاد بدهید». ایشان میگویند: «اگر همه کوههای عالم را طلا کنید، آیا اطمینان دارید که از آنها سوءاستفادهای نشود؟» امام میگویند: «نه، اطمینان نداریم.» میگویند: «پس چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد میدهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمیشوید». این را نشنیده بودم، بعداً از اخوی شنیدم و کاملش را برایم بیان کردند.
*کدام اخوی؟
- اخوی بزرگ، حاج آقا موسی که الان در قم تشریف دارند. ایشان میگویند آشیخ میگفتند اول آیةالکرسی م
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: چهار شنبه 29 دی 1389برچسب:
جنبش,
سبز,
موسوی,
خاتمی,
کروبی,
احمدی نژاد,
ولایت,
فتنه,
دی,
هاشمی,